* ابرهای متراکمیهستم از اندوه ...
* انتهای تمام رویاهایم را ابری غلیظ پوشاندهاست ...
* دیگر امیدی ندارم از این اندوه برای کسی سخن بگویم ... ناامیدی مطلقی که مرا به زیر آبها کشانده است ...
* دیگر تقلا نمیکنم ... ماهیگیرِ پرحوصلهای اگر باشد، خودش میداند چطور قلاب به دهانم بیاندازد و بکشاند مرا روی سطح آب ...