* از اقیانوس هم که پر شوم باز چیزی در من کم است، نیست، خالیست ...
* و همیشه به دنبال کسی میگردم که شبیه بال زدن پرندهای با من رفتار کند. نرم، به غایت نازک. قلبم بیشتر از این، تابِ خراش افتادن ندارد ...
* از خالیِ درونم میتوانم ساعتها حرف بزنم ...
* چیزی دارد مرا از درون میکُشد ...