loading...

شیهه‌ی ابدیِ اسبی حین زاییدن

بازدید : 359
شنبه 18 مهر 1399 زمان : 21:38

* نمی‌دانم ... از این شوخ‌طبعیِ زننده‌ام خسته شده‌ام ... راه دیگری هم نمی‌دانم که چطور دربرابر دیگران از لابه‌لای انگشتانم سُر نخورم و فرونیافتم ... نمی‌دانم چطور بدونِ این‌ چهره از خودم محافظت کنم ...

* می‌دانم ... آخرش سکوت می‌کنم ... می‌شوم کنده‌ی درختی توخالی که گوش هم بچسبانی به سر تا ته‌اش، تنها صدای زوزه‌ی باد می‌آید و بس ‌..‌.

* این اواخر مغلوب خیلی چیزها شده‌ام ... قیچی برداشتم و فکر کردم دیگران از من چه می‌خواهند و بعد زیاده‌های خودم را بریدم و شدم اینی که هستم ... به خودم که نگاه می‌کنم؛ به این پوکی و بی‌قواره‌گی‌ام که چشم می‌اندازم با خودم می‌گویم چقدر همه‌شان بدسلیقه‌اند! خودم؛ همان تاریکِ شکننده زیباتر نبود؟

* نمی‌دانم ... جهان برای قلبِ ساده‌ی من زیادی پیچ در پیچ است ..‌. بی‌پناهم می‌کند ... این‌طور بی‌پناه و ترسخورده که می‌شوم زبانم قفل می‌شود ته گلویم و آستین لباسم را می‌کِشم کف دست‌هایم و با فشار در مشت می‌گیرم ...

منع جذب معلم به‌صورت خرید خدمات آموزشی
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی