* امروز بعد از مدتها داشتم بوی گندم داریوش رو گوش میدادم ... یادم افتاد نوزده، بیست ساله که بودم، مریم میاومد خونمون و داریوش گوش میدادیم و حتی حرف هم نمیزدیم ... سیگار میکشیدیم و سیگار میکشیدیم ...
* دریایی پیدا کنم ژرف ... قلبی پیدا کنم بزرگ ... اندوهم را غرق کنم درش ...
* دوست دارم از اندوهم بگویم ... با صدای خودم بگویم و از لرزیدن لبهایم نترسم ...
* دوست داشتم بوی گندم را بفرستم برای «او» ...