* یک دوستی دارم، دوست دوران دبیرستانم بود ... وقتی میرسیدم ته خط ... وقتی زبانم بند میآمد، میرفتم سراغش ... دو کلمه کافی بود بفهمد در تو چه خبر است ... چه باید بگوید ... چطور باید بگوید ... امروز لیست کانتکتهام رو بالا و پایین میکردم که ببینم با که میشود حرف زد ... با کلمات کم حرف زد ... ذهنم رفت پیش او ... دیدم دیگر او هم نیست ... قلبم شکست و گرفت و ریخت ...
* کاش خودم را فرو کنم در شیشهای و بیافتم در آب ... شاید روزی شبیه پیامیرسیدم دستِ کسی ...