* از هم ریختهام ...
* دوست دارم حرف نزنم ... دوست دارم برای مدت طولانی حرف نزنم ... تحمل کلمات را ندارم ... تحمل این کلمات فرسودهی از ریخت افتاده را ندارم ...
* این همه آدم در زندگی به چه کار میآیند وقتی قرار است رها شوی زیر پای اسبانِ تاریکی ...
* نور را میبلعند ... کلمات را میبلعند ...
* مشتهایت را باز کن ... رها کن زن ... رها کن ...